جمعه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۶

خوف


این عکس البته خیلی قدیمیه .... ولی یکی از خفن ترین عکسها تو اینمایه هاست ... کسی که عکس رو میگیره ...شش ماه بعدش خودکشی میکنه

دوشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۶

آخرین سال زندگی مجردی

اقایون متاهل , ضمن تبریک سال نو , واقعا عید دیدنی رفتن حال می ده ؟
من که تا بچه بودم و عیدی قلمبه می گرفتم عید و عید دیدنی رو دوست داشتم
ولی الان حالم گرفته می شه وقتی روز اول سال می شه و قرار می شه هی زرت و زرت برم خونه این و اون و هی فرت و فرت و تف توف این و این رو تف مالی کنم یا بالعکس
در کل شایعات حاکی از اینه که عید دینی برای متاهل ها فقط حال می ده ...
خدا می دونه
حالا سال بعد ما هم نظر کارشناسی خودمون رو اینجا خواهیم گفت
امسال عید که من خونه هرکس خواستم برم نبود خونه و هرکی هم اومد خونه ما من یا بیرون بودم یا توی راهروی بلوک ماچ و بوس کردم و رفتم به سمت خونه کسی که نبوده
:))
خیابونها هم که همه ماشاا... همه خلوتن بجز مسیر رانندگی من
از همکاری راهنمایی و رانندگی در این زمینه کمال تشکر رو دارم
امیدوارم امسال انرژی هسته ای از 200 تومن بسته ای به 200 تومن دبه ای برسه و ارزون بشه و همه ما از نعمت این ارزونی بهرهمند بشیم
انشاا... تعالی
حمید

یکشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۶

خبر جدید

از امروز حمید ادیگوی قراره توی این بلاگ بیاد بنویسه ... تا بتوانیم در کنار
یکدیگر ارزشهای والای انقلاب و نسل انقلاب را پاس بدهیم ... حمید جان بیا بنویس

ادامه یک روز معمولی

من سر میزم با یه عالمه کتابهای خارجی
و مطالب و وسایل محرمانه مربوط به دولت
یک کتاب کاملا انگلیسی
اینک کتاب کد ها کلیفرنیا ... من همشو حفظم ... خالی که هناق نیست ... هناق راستی اینطوری مینویسن ... من تاحالا ننوشته بودم
اینم قایق من ... میدونید اینجا مد که همه قایق دارن ... ما هم رفتیم بخریم تو رو دروایستی گیر کردیم ... این کشتیرو
خریدیم دیگه ... یه چیزیه تو مایه های تایتانیک :) البته قبل شما رو ندارد ... میزارم یه بوق بزنید باهاش

یک روز معمولی

شیشه ماشین خیسه ... من ماشینمو تو کوچه میزارم چون بهتره :) نه چون ما یک پارکینگ بیشتر نداریم ... باسه همین صبحها
آبپاشا میپاشن به ماشین من

یه دودوی باحال توی ترافیک توی ونچورا بلوارد که من اسمشو گذاشتم همون خیابونه بین فلکه اول و دوم ... اون خیابونه اسمش چی بود راستی ... اسم نداشت اصلا ... داشت؟

اینجا هم شلوغ ترین اتوبان شهره به اسم 405 که من بهش میگم همت

توی ترافیک همت من همیشه مثل بایسیکل ران چوب کبریت همرام دارم

سرعت ماشین هم دیگه کمتر رو نشون نمیده ... مگرنه میداد ... اون چراغ قرمز هم که روشنه ... فکر نکنین ماشینم خرابه ... باسه قشنگیه

چهارشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۶

یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۵

300

اینم خشایار شاه جیگر
میخواستم خودم بنویسم ولی الیاس پرسید ازم
من از فیلم خیلی خوشم اومد ... توی شب اولم رفتم دیدم
واقعیتش اینه که فیلم اصلا یک فیلم تاریخی نیست به هیچ عنوان
فیلم بر اساس یک مجله گرافیکی مصوره که سالها پیش فرانک میلر
کشیده همونی که یه شاهکاری مثل گناه شهر یا همون
Sin City
ساخته بود ... من این فیلم رو یه کار جدید دیدم که خیلی متفاوت تر از
فیلمهای معمولی بود یه چیزی مثل ماتریکس وقتی که تازه اومده بود
در کل این کار به نظر من یک کار کلاسیک جدیده که آینده فیلم سازی
رو عوض میکنه البته به نظرم کارگردانی یه ضعف هایی داشت ولی
استقاده از گرافیک بالا و صحنه هایی که با ظرافت طراحی شده بود یک
اثر واقعا چشم نواز خلق کرده بود


من فیلم رو زد ایرانی یا زد پرشین ندیدم ... اینم یه فیلم بود مثل بقیه فیلمهای
هالیوود که بد باید خیلی زشت و هیولا باشه و خوب خیلی خوش تیپ و خوشگل
و یادتون نره مبنای اینگونه فیلمها اغراق کردنه اگه کارگردانش خوده خشایار شاه
هم بود همینجوری میشد :)) یه چیز جالب دیگه این بود که شب اکران من مجبور شدم دو
تا سینما برم تا بتونم فیلم رو ببینم ... بیلیتها همه فروش رفته بود

یه جایی به شوخی نوشتم
چه شانسی اوردن بقیه کشورها که ما آلمانی نیستیم

شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۵

Interne کیلو چند

نمیدونم بگم یادش بخیر یا نه ... توی ایران 3 کیلوبایت
در ثانیه فایل دانلود میکردیم ... این بالایی عکس
تست اینترنت خونه ماست ... بیشتر از 2000 کیلوبایت
در ثانیه ... از اون سرعت سنجش رد میشه و نکتش اینه
که ماهی به پول ما 18000 تومان میدیم خودتون یه مقایسه بکنید
و میتونید اینجا هم مال خودتون تست کنید بگید ببینیم سرعت
الان در چه وضعیه الان
یه چیزه باحال اولین فیلم رو هم آن لاین دیدیم ما همین دو سه روز
پیش ... آینده دنیای فیلم و غیره دیگه عوض شده ... طبق آخرین
چیزش بزودی گوگل کانالای تلویزینی رو آن لاین و زنده به همه دنیا
میده ... الان هم بطور آزمایشی این کار رو شروع کرده ... این یعنی
دنیای آینده بدون مرز و یه جور جدید
بعدا بیشتر مینویسم در این باره

جمعه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۵

خانوم روسریت کو

صحنه :
وسط سینما نشستیم و داریم یه فیلم فارسی میبینیم ... نمیدونم چی بود عروس فرنگی ... یا یه چیزی تو این مایها ...منم رفته بودم توی فیلم یهو برگشتم مریم رو نگاه کردم ... و با تعجب پیش خودم گفتم خاک بر سرم مریم روسریت کو ... بعد یهو اومدم بیرون و فهمیدم خیلی رفتم تو ایران :))بعدش کلی به خودم خندیدم
visitor stats