یکی از انقلابیونِ دو آتیشهء چپی که بورسیه دکترای دانشگاه بِرکلی رو در زمان انقلاب نصفه کاره ول کرده بود و برای کمک به انقلاب به ایران رفته بود و بعد از انقلاب هم چند سالی آب خنک خورده بود و تا لب جوخه اعدام رفته بود و یک ۱۰ سالی هم توی کمپ پناهنده ها توی یکی از کشورهای همسایه گذرونده بود و خلاصه همه عمرش سر این انقلاب تلف شده بود تعریف میکرد که :
روزهای اول انقلاب با یکی از هم انقلابیها ( که میگفت الان اون بالا بالاهاست ) به یکی از روستاهای دو افتاده رفتیم برای بازدید که هزاران نامه نوشته بودند برای امام ... بعد از اینکه به اونجا رسیدیم و به مسجد محل که همون پست ژاندارمری بود که مردم روستا گرفته بودند رفتیم و مشغول صحبت شدیدم ... کمی که گذشت نگاهمون به دیوار مسجد افتاد که دیدیم روی دیوار اسم معصومین شیعه رو نوشتن ولی عوض ۱۴ معصوم ... اعداد ۱۵ معصوم رو نشون میداد ... کمی که دقت کردیم دیدیم که توی لیست اسم حضرت عباس هم اضافه شده است ... شروع کردیم به توضیح دادن که حضرت عباس با اینکه آدم خوبی بوده ولی معصوم نیست و باید از توی لیست حذف بشه و کلی توجیهشون کردیم که این با اساس شیعه در تضاد است و از این حرفها و اونها هم قبول کردند ...
فردای اون روز کدخدای ده پیش ما اومد و گفت : "ببخشید ... مردم ده ما عشق حضرت عباس هستند اگه لطف کنید حضرت عباس رو توی لیست نگه داریم یکی از اون ته مَه ها کم کنید "