پنجشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۶

پريود وبلاگی



چرا اينجوری نگاه ميگنی ؟ مگه نميشه ؟ ... باسه اکثر کسانی که وبلاگ مينويسن يک روزی پيش مياد ... از دست تو ... به تو که داری برو بر منو نگاه ميکنی ... آره تو خواننده دو چشم ... هرچی ميکشم از دست تو ميکشم ... وقتی ۱۰۰۰ نفر يک مطلب رو که باسه من تحقيق کردن و نوشتنش گاهی يک هفته کار ميبره رو ميخونند و دريغ از يک دونه نظر خشک خالی که مثلا بابا ما خونديم ... خيلی بيکاری يا يه چيزی ... از اينجور جوابها هم به من نده که : کی حال داره بابا جمش کن ... من روزی شونصدتا وبلاگ ميخونم ... اگه بخوام باسه همه يک دونه کامنت بزارم که شب ميشه ... که من ميگم : به من چه !!! بابا آخه ما وبلاگ نويسها هم آدميم ... تو يکی که ديگه خفه ... با تو ام ... چش سيا ... تويی که ميخوای مطلب بدبخت منو کپی کنی توی سايتت ... اگه دستم بهت برسه که يک لقمه چپت ميکنم ... جلل الخالق ٫ آدم رو حرسی ميکنند ٫ خلاصه اينجوری ميشه که همه اينها و اون وقت عجيب و غريبی که ما در روز برای اين مکان مجازی ميزاريم يهو به يه جايی ميرسه که بهترين وبلاگ نويسها يک روزی از خواب بلند ميشن و ميبينن بله گلاب به روتون پريود شدند رفت پی کارش ... زرتی يک نامه خودکشی مينويسن و دست رو ميبرن رو دکمه اسمش رو نيار و زرتی تمامش رو پاک ميکنن

آخه برادر ٫ خواهر ... چرا وبلاگ رو دليت ميکنی ... تو پريود شدی وبلاگ که مشکلی نداره ... به قول حسنی ... برو بيل بزن که به مملکتت خدمت کنی ... نه عزيز دل برادر نميخوام دليت کنم من ... پريود هم نشدم ( البته مطمئن نيستم ) ... خوشحال نشو ... به کوری چشم آمريکای جهان خوار که هنوز نفهميدم کجای جهان رو گاز زده پدر سوخته ... ای بابا اگه گذاشتين point ام رو بگم ... point اينه که اگه آثارت رو بذاری بمونه يک روزی شونصد سال ديگه يکی از نتيچه پتيجه هات وبلاگت رو به ارث ميبره ميفهمه که جناب عالی چجور آدمی بودی ٫ به چه چيزايی فکر ميکردی ٫ زندگی روزمرت چجوری بوده ٫ بر خلاف ما که درباره زندگی اجدادمون چيز زيادی نميدونيم و اصولا غير از زندگی شاه ها و غيره درباره اجدادمون چيز خاصی نميدونيم ... نوادگان ما خيلی متفاوت از ما زندگی خواهند کرد و ما هم اين شانس رو داريم که به غير از ژن درب و داغونمون که تا اون موقع بارها تعمير شده يک چيز ديگه بهشون بديم ... فکرش رو بکنيد شونصد سال ديگه حميد ٫ نديده نبيره نخورده شما ٫ داره ميفهمه که شما کی بودين و هر هر ميخنده

۴ نظر:

ناشناس گفت...

ممنون جالب بود
با شما هم دردم
به من هم سری بزنید
http://www.zangoole.com

ناشناس گفت...

حرف حق جواب نداره

ناشناس گفت...

حسام جون - ببخشيد ها . دو ساله يا شايد يه كم كمتر كه دارم وبلاگت رو مي خونم . مي شه به من بگي چرا كلمه " واسه " رو مي نويسي " باسه " ؟

Hesam گفت...

والا چه عرض کنم
من هیچوقت دیکته بیست نمیشدم

visitor stats