دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۵

1 YEAR

یک سال گذشت
به همین سادگی و دقیقا در سالگردش من دوباره سرما خوردم اونم از نوع بدش
تو آبان هم عروسی فرگل و پژمانه اونایی که میخوان خراب بشن بدونن
یادمه 2 یا 3 سال پیش بود که با پژمان میرفتیم کلاس زبان
یروز معلمه برگشت گفت من چند روز پیش یکی از دوستای زمان دانشگاه رو
دیدم که همش از سرو کول همدیگه بالا میرفتیم بعد از 10 سال
کلی سلام علیک کردیم و آخرش هرکس رفت باسه خودش
و گفت دوستیها معمولا به شرایت و مقعیت بستگی داره و بعدش
از بین میره و اون موقه پژمان شروع کرد به مخالفت که نه اینجوری
نیست و از این حرفها و کلی با هم سرو کله زدند
تو این یه سال 1 بار با پژمان حرف زدم اون یه دفه هم دادشش یه چیزی
میخواست از اینجاو باعث شد چار کلمه حرف بزنیم
البته نمیخوام بگم من فرشته بودم و اون نه من 2 3 دفعه زنگ زدم ولی نشد
حرف بزنیم چون نبود البته میدونم اونم باسه خودش انقدر سرش شلوغه که
دیگه به خودشم چیزی نمیرسه چه برسه به من این سره دنیا

هیچ نظری موجود نیست:

visitor stats